رودها تکرار يک اندوه مرطوبند مثل چشمانم
که هر شب حسرت نديدنت را اشک ميبارند
تا تو رفتي من بيستون در بيستون اندوهم و فرياد
هاي شيرين
بازوانم خسته شد
تيشه بر خاک افتاد
اين چنين دور از من اين تنهاترين فرهاد
با شلال گيسوان مخملينت در باد
دست در دست کدامين سنگدل خسرو
دستهاي پينه بسته عاشقم را ميبري از ياد
که هر شب حسرت نديدنت را اشک ميبارند
تا تو رفتي من بيستون در بيستون اندوهم و فرياد
هاي شيرين
بازوانم خسته شد
تيشه بر خاک افتاد
اين چنين دور از من اين تنهاترين فرهاد
با شلال گيسوان مخملينت در باد
دست در دست کدامين سنگدل خسرو
دستهاي پينه بسته عاشقم را ميبري از ياد